خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست


یک روز تحمل نکنم طاقتم اینست

بر خنجر الماس نهادم ز تو پهلو


آسوده دلا بین که ز تو راحتم اینست

جایی که بود خاک به سد عزت سرمه


بیقدر تر از خاک رهم، عزتم اینست

با خاک من آمیخته خونابهٔ حسرت


زین آب سرشتند مرا ، طینتم اینست

میلم همه جاییست که خواری همه آنجاست


با خصلت ذاتی چه کنم فطرتم اینست

وحشی نرود از در جانان به سد آزار


در اصل چنین آمده ام ، خصلتم اینست